میرزای شیرازی و حماسه تنباکو

برچسپ ها: تنباکو ، میرزا شیرزای

Print Friendly and PDF

طلیعه

نـگاهی گذرا به تاریخ ریشه دار مرجعیت و فقاهت، پاسخ برخی از ابهامات را در اذهان روشن می سازد. یـکی از شـبهاتی کـه در اثر هجمه های فرهنگی دشمن، به اذهان جوانان و نسل جدید راه یافته است در مورد جایگاه فقه و فـقاهت و فلسفه وجود چنین نهادی در جامعه شیعی است. می گویند: روحانیت و مرجعیت برای دنیای مـردم چه دستاورد مثبتی دارد؟ حـوزه های عـلمیه با آن قدمت تاریخی، شخصیتهای برجسته، پرورش عالمان و برنامه هایی که بسیاری از مردم از کم و کیف آن ناآگاهند، چه خلأی را در جامعه پر می کند؟ آیا مردم به این نهاد در تأمین دنیای خود نیازی دارند؟ یا اینکه حوزه های عـلمیه فقط سعادت جهان آخرت آنان را در پی دارد و دنیای آنان را باید گروههای دیگری تضمین نمایند؟

برای یافتن پاسخ، لازم نیست تاریخ چند قرن گذشته این صنف مقدس را ورق بزنیم. اگر به حوادث یک قرن و نیم گـذشته نـظری بیفکنیم، پاسخ صریح و شفاف خود را به راحتی در می یابیم. یکی از این حوادث فتوای میرزای شیرازی مبنی بر تحریم تنباکو است.[1]

30 ربیع الثانی سال 1309 ق، یادآور این حماسه پرشکوه در تاریخ ایران و مرجعیت شیعه بـشمار مـی رود. در این روز آیت الله العظمی سید محمد حسن شیرازی رحمه الله معروف به میرزای بزرگ، فتوای انقلابی خود را در موضوع تحریم تنباکو صادر کرده و تمام طرحهای استعمارگران را در تسلط و نفوذ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بـر مـلت مسلمان ایران نقش بر آب کرد. میرزای شیرازی رحمه الله با صدور فتوای انقلابی خود چهره واقعی استعمار انگلیس را نمایان ساخته و قدرت فتوا را در تغییر معادلات جهانی به نمایش گذاشت.

حضرت امـام خـمینی رحـمه الله با اشاره به خدمات فـقهای بـزرگ شـیعه و دستآوردهای عظیم آنان در طول تاریخ، به فتوای میرزای شیرازی اشاره کرده و فرمود: «همان نصف سطر میرزای شیرازی رضوان الله تعالی عـلیه، مـملکت مـا را از توی حلقوم خارجیها بیرون کشید.

«الیوم استعمال دخانیات حـرام اسـت، معارضه با امام زمان است»، این یک کلمه، یک ملت را وادار کرد که مخالفت کند، چرا این قدرت را می شکنید»؟[2]

در این مـقاله ضـمن آشـنایی با شخصیت میرزای شیرازی رحمه الله، اشارتی به ماجرای تحریم تـنباکو خواهیم داشت.

آشنایی با میرزای شیرازی

سید محمد حسن حسینی معروف به میرزای شیرازی فرزند میرزا محمود در 15 جمادی الاول سال 1230. ق در فـضایی عـلمی و مـعنوی در شیراز متولد شد. پدر او در همان سالهای تولد وفات یافته و وی تحت تربیت دایـی دانـشمندش سید حسین مجدالاشراف قرار گرفت. محمد حسن در چهار سالگی به مکتب رفته و در شش سالگی وارد حوزه عـلمیه شـد. او دارای هـوشی سرشار و حافظه ای قوی و استعدادی درخشان بود و این همه لیاقت و شایستگی، همگان را بـه اعـجاب واداشـته بود.

میرزا محمد حسن در هشت سالگی در مسجد وکیل شیراز به مـواعظ اخـلاقی پرداخـته و حاضران را به خودسازی و خدا محوری دعوت می نمود. در دوران نوجوانی مهم ترین کتاب فقهی حوزه؛ شرح لمـعه را تـدریس می کرد تا جایی که در همان دوران، حاکم شیراز منصب مهمی را در حکومت شیراز بـه او پیـشنهاد کـرد اما او که عاشق تحصیل و راهیابی به مسلک عالمان راستین و آشنایان معارف اهل بیت عـلیهم السلام بـود، تحصیل را بر مسند ریاست ترجیح داده و راهی حوزه اصفهان گردید که در آن زمان پر رونق ترین حـوزه شـیعی بود.

شـیخ محمد تقی اصفهانی صاحب کتاب «هدایة المسترشدین» نخستین هدایتگر وی در اصفهان بود. بعد از فوت وی، سـید حـسن بید آبادی او را به شاگردی پذیرفته و جان تشنه کامش را به جرعه های معارف زلال اهـل بـیت عـلیهم السلام سیراب کرده و قبل از بیست سالگی، اجازه اجتهاد میرزا را صادر نمود.

حاج محمد ابراهیم کلباسی از دیـگر اسـتادان وی در حوزه اصفهان می باشد.

میرزای شیرازی بعد از گذراندن 29 سال از بهار عمرش و کسب فـیض از بـهترین استادان عصر و دریافت اجازه اجتهاد از حوزه اصفهان، برای تکمیل معلومات خود راهی دیار نجف و کربلا گـردید. او بـه یمن برکت وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت ابا عبدالله الحسین عـلیه السلام بـه حلقه درس اساتید شایسته ای همچون حسن کاشف الغـطاء، شـیخ حـسن نجفی (صاحب جواهر)، سید ابراهیم قزوینی (صـاحب ضـوابط) و شیخ مشکور حولائی پیوست.

بعد از اینکه خود را بی نیاز از اساتید حوزه های عراق احـساس کـرد، قصد برگشت به ایران نـمود. صـاحب جواهر کـه آن هـمه شـایستگی را در وجود ایشان حس کرده بود، بـرای حـاکم شیراز و مردم منطقه نامه ای نوشته و با ستایش فراوان از میرزای شیرازی، وجود چـنان شـخصیت والایی را برای آن منطقه مغتنم و ضروری دانـست. اما وقتی که مـیرزا از حـوزه کربلا برای وداع با مرقد مـطهر عـلی علیه السلام وارد نجف گردید، به شیخ انصاری خبر دادند که طلبه مستعدی بنام سـید مـحمد حسن شیرازی قصد برگشت بـه وطـن دارد. او را دعـوت کرده و در یک جـلسه عـلمی وارد مذاکره با میرزای شـیرازی گـردید. میرزا با شنیدن سخنان شیخ جان تازه ای گرفته و احساس کرد با دریایی مواج از فـقه و اصـول رو بروست، از این رو قصد خود را از سفر بـه وطـن عوض کـرده، ایـن شـعر سعدی شیرازی را زمزمه نـمود که:

چشم مسافر چو بر جمال تو افتد ***عزم رحیلش بدل شود به اقامت افتد

میرزا از آن روز بـه حـلقه درس شیخ انصاری پیوسته و تا آخرین لحـظات عـمر شـیخ، از وی جـدا نـشد. شیخ نیز آنـچنان بـه لیاقت میرزا باور کرده بود که با اصرار تمام، تصحیح کتاب «رسائل» خود را به میرزا مـحمد حـسن واگـذار کرد.

میرزای شیرازی به تربیت شاگردان مـمتازی هـمت گـماشت کـه از جـمله آنـها می توان به میرزا محمد تقی شیرازی (معروف به میرزای دوم)، شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم)، میرزا حسین نائینی، شهید شیخ فضل الله نوری و آخوند ملا مـحمد کاظم خراسانی، حاج آقا رضا همدانی، حاج میرزا حسین سبزواری، سید محمد فشارکی اصفهانی، سید محمد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی اشاره کرد.

میرزای شیرازی در سال 1281 ق، بعد از رحلت شیخ انصاری، 23 سـال مـنصب خطیر مرجعیت را عهده دار گردید. اقدامات میرزای شیرازی در نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و دفاع از کیان اسلام، هر کدام نقطه عطفی در تاریخ مرجعیت تشیع به شمار می آید. دفاع از شیعیان مظلوم افـغانستان، تـلاش برای ایجاد وحدت میان شیعه و سنی (با انتقال حوزه علمیه تشیع از شهر نجف به شهر سنی نشین سامرا، پرداخت شهریه و کمکهای مالی بـه عـلماء و طلاب اهل سنت، از میان بـردن مـوانع وحدت، تربیت و اعزام مبلغ به مناطق محروم، جلوگیری از تجاوز یهودیان به مسلمانان همدان،

جلوگیری از خرید سرزمینهای شهر طوس توسط دولت روسیه، فرستادن آیة الله سید عبدالحسین لاری بـرای مـبارزه با عوامل انگلیس در جـنوب ایـران و حمایت از قیام آزادی خواهانه مردم آن سامان، برخی از این تلاشها است.

این پرچمدار علم و عمل و مرد سیاست و دیانت در سال 1312 ق، در سن 82 سالگی درگذشت و پیکر مقدس او را به نجف حمل کرده و در کنار درب طوسی حرم عـلی عـلیه السلام به خاک سپردند.1

صفات و ویژگیها

الف. اخلاص و ریاست گریزی

هنگامی که بحث جانشینی شیخ انصاری به میان آمد و فقهای عصر به شایستگی میرزای شیرازی نظر دادند، او به شدت مخالفت کرد و گفت: فتاوی و نـظریات مـن آماده نـیست و در میان شما فقیهی همچون آقا حسن نجم آبادی است.

آقا حسن نجم آبادی گفت: به خدا سوگند کـه پذیرفتن مرجعیت برای من حرام است. مرجعیت نیاز به شخصی فـقیه، سـیاستمدار و آشـنای به مصالح زمان دارد و آن شخص شما هستید و فراهم کردن فتاوی برای شما کار خیلی آسان و راحتی است.

مـیرزای شـیرازی همچنان در سر انکار بود تا اینکه یکی از میان جمع گفت: جناب میرزا! شـما قـائل بـه ولایت فقیه می باشید؟ میرزا جواب مثبت داد. گوینده ادامه داد: آیا این عده را که الآن در این جلسه حـضور دارند فقیه می دانید؟ میرزا بار دیگر پاسخ مثبت داد. گوینده ادامه داد: پس این فقها حـکم می کنند که پذیرفتن مـرجعیت بـر شما لازم است. اینجا بود که میرزای شیرازی در حالی که قطرات اشک بر صورتش می لغزید و تمامی پهنای صورتش را فراگرفته بود گفت: به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم این مسئولیت بزرگ را به عـهده بگیرم و بار سنگین مرجعیت را به دوش کشم.2

ب. تیزبینی و دوراندیشی

یکی از ساکنین سنی مذهب سامرا که از میرزای شیرازی رنجشی در دل داشت و بـه عـلل نامعلومی به آن رادمرد تاریخ، کینه می ورزید، در یک فرصت مناسب میرزا محمد شیرازی فرزند ارشد میرزای شیرازی را مضروب ساخته و او در اثر ضربات وارده درگذشت. میرزای شیرازی در آن واقعه سکوت کرده و کمترین واکنشی نشان نداد.

دشـمنان مـسلمانان و عوامل خارجی آنان که برای ایجاد اختلاف میان گروههای مسلمان لحظه شماری کرده و از هر فرصتی سود می بردند، خواستند از این حادثه به نفع خویش بهره برداری کرده و فتنه ای ایجاد نمایند. آنـان بـه سامرا رفته و خواستار دستورات میرزای بزرگ در رابطه با قتل فرزندشان شدند. اما آن بزرگوار با دوراندیشی خاصی انگیزه آنان را از این قضیه فهمیده و با کمال قاطعیت به آنان فرمود: مـی خواهم خـوب بـفهمید که شما حق ندارید در هـیچ یـک از امـور مربوط به ما مسلمانان و سرزمینهای ما مداخله کنید. این یک قضیه ساده است که میان دو برادر اتفاق افتاده است.

هنگامی کـه ایـن مـاجرا در استانبول به خلیفه سنی مذهب عثمانی رسید، از مـوضع هـوشمندانه مرجع شیعیان شادمان گشته و به والی بغداد دستور داد که شخصا به حضور میرزا رسیده و ضمن تشکر بخاطر بزرگواری و دوراندیشی ویـ، از وقـوع حـادثه عذرخواهی و از میرزای شیرازی دلجویی نماید.1

ج. شجاعت و حق پذیری

میرزای شیرازی شـخصیتی متواضع و فروتن بود. او در مقابل حق تسلیم می شد و هیچگاه برای به کرسی نشاندن حرف خود تلاش نمی کرد. شیخ آقـا بـزرگ تـهرانی در این رابطه می نویسد: مولی محمد هرندی شاگرد شیخ انصاری بود و در شـهر خـویش مرجعیت یافت. بعد از سال 1300 ق برای زیارت به عتبات بازگشت و با میرزا ملاقاتی داشت و در میان آن دو بزرگوار در مـسئله ای مـباحثه درگـرفت. بعد از مباحثه به کاظمیه رفت. پس از رفتن وی، میرزای شیرازی متوجه شد

که حق با مولی محمد هرندی بوده است. دستور داد کـه نـامه ای بـنویسند و آن را با قاصدی سواره به سوی وی بفرستند و بگویند که حق با او بوده است. قـاصد در کـاظمیه به او رسید و پیام میرزا به وی ابلاغ شد. پس از این ماجرا، میرزا گفت: «مـرحوم شـیخ (شـیخ انصاری) را چه شاگردانی از فحول است که در جای جای زمین پراکنده و مجهول مانده اند.

د. رسیدگی بـه محرومین

عـلامه سید حسن صدر در مورد شیوه رسیدگی به محرومین توسط میرزای شیرازی می نویسد: مـیرزای شـیرازی بـزرگ در هر شهر وکلایی از تجار داشت که فهرست اسامی فقرای آن شهر را برای آنان فرستاده بود و مـیزان کـمک به آنها را نیز معین می کرد. این فقرا غیر از کسانی بودند که در هـر مـاه و سـال پول دریافت می کردند. نه تنها تمام شهرهای عراق بلکه نقاط مختلف ایران مورد توجه میرزا بـود و بـه تـنگدستان آن شهرها به اندازه توان کمک می کرد. اگر در جایی عالمی بود که بـه او اعـتماد داشت، هر سال مبلغی پول برایش می فرستاد تا بین تنگدستانی که در خورِ دستگیری بودند تقسیم کند.

حماسه جـاویدان تنباکو

ایـران در دوران حکومت سلسله قاجاریه یکی از اسفبارترین دورانهای خود را می گذرانید. هر روز به یکی از دشـمنان ایـن مرز و بوم امتیاز تازه ای واگذار می شد و دسـت آنـها بـرای سلطه این کشور گشوده تر می گشت. گاه ایـن امـتیازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بودکه از سوی دشمنان نیز «بخشیدن ایران توسط شاه» نام می گرفت.

واگـذاری امـتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو در داخـل و خـارج کشور بـه کـمپانی سـاختگی «رژی» یکی از این امتیاز بخشیها بـود. طـرف اصلی این قرارداد دولت انگلیس بود که در پشت ماسک کمپانی رژی و شخصی به نـام «مـاژور تالبوت» مخفی شده بود. در آن زمان یـک پنجم مردم ایران بـه کار کشت و زرع و خرید و فروش تنباکو مشغول بودند و واگذاری این امـتیاز بـه منزله واگذاری حق حیات یـک پنـجم مـردم ایران به انـگلیس بود.

بـا توجه به اینکه بـه انـگلیسیها اجازه داده شده بود که با استخدام و وارد کردن افراد مسلح تمامی راهها را تحت نظر بـگیرند و تـمامی کالاها را بازرسی کنند، می توان به پیـ آمدهای فـاجعه انگیز و دردناک ایـن قـرارداد نـنگین و ذلّت بار پی برد. بویژه آنـکه در هنگام اجرای آن، انگلیسیها با وارد کردن دختران و زنان فاسد و برپایی جلسات و مراسم عفت ستیز، سـعی در تـزلزل باورهای مردم نیز داشتند. در حقیقت واگـذاری امـتیاز تـنباکو فـقط یـک وابستگی اقتصادی نـبود، بـلکه یک هجمه فرهنگی و عقیدتی بر مرزهای ایمان و معنویت و خداباوری ایران اسلامی به شمار می رفت. توجه بـه هـمه جـوانب این حادثه تاریخی، توطئه ها و نقشه های از قبل طـراحی شـده اسـتعمار را در قـرن سـیزدهم عـلیه ملت ایران بر ملا می سازد.

اولین عکس العمل این امتیاز استعماری، قیام مردم شیراز بود. رهبر آنان روحانی برجسته و مجاهد نستوه، مرحوم فال اسیری بود که آن قـیام به تبعید ایشان و شهادت برخی از مردم منجر شد. در تبریز مردم مسلمان به رهبری آیة الله مجتهد تبریزی به پا خواسته و با تلگراف تندی به ناصرالدین شاه قاجار، اعتراض و خشم خود را منعکس نـمودند.

مـردم خراسان به پیروی از حاج شیخ محمد تقی بجنوردی و آیة الله سید حبیب مجتهد شهیدی و دیگر عالمان آن دیار علیه امتیاز تنباکو شورش نموده و از ورود افراد کمپانی رژی به مشهد جلوگیری کردند. مـردم اصـفهان را آیة الله آقا نجفی و آیة الله محمد باقر فشارکی و آقا منیرالدین، علیه شاه و استعمارگران بسیج نمودند.

در تهران آیة الله میرزا حسن آشتیانی و آیة الله شیخ فضل الله نـوری ـ که هر دو از شاگردان برجسته مـیرزای شـیرازی بودند ـ رهبری خیزش مردمی را به دست گرفته و با اشاره های میرزای شیرازی، هجوم گسترده ای علیه شاه و همدستانش آغاز کردند.

اما مرجع بزرگ شیعیان جهان در سامرا، حـضرت مـیرزای شیرازی در دو نوبت با تـلگراف بـه ناصرالدین شاه اعتراض خود را نسبت به واگذاری امتیاز تنباکو به عوامل بیگانه اعلام نمود و با شمردن مفاسد و پی آمدهای ننگین این گونه امتیازات، از او خواست به جای اعتماد به بیگانگان اسلام سـتیز و دشـمنان قسم خورده ملت ایران، به مردم مسلمان تکیه کند و کشور را به خارجیان نفروشد. وی تمام راههای لازم را در تنویر افکار دولت مردان ایران نسبت به فرجام ذلت آور این قرارداد طی کرد، ولی با کمال تـأسف هـیچگونه پاسخ مـثبتی دریافت نکرد. تا اینکه به نیروی مقتدر مرجعیت و با عنایت و فضل پروردگار، فتوای جاودانه خود را این گـونه نگاشت:

«الیوم استعمال توتون و تنباکو بِاَیِّ نحوٍ کان در حکم محاربه با امـام زمـان صـلوات الله علیه است»[3]

این فتوای به ظاهر ساده و کوتاه، موجهای آشفته را به طوفانی سهمگین تبدیل کرده و رژیم غفلت زده را در آسـتانه سـقوط قرار داد. امواج آن، چنان سنگرهای دشمن را درنوردید که حتی شاه در خانه اش نیز از آن در امـان نـماند. هـنگامی که ناصرالدین شاه در حرمسرای خود دستور آوردن قلیان را داد، هیچ کس اعتنا نکرد و چون از اطاق خـود بیرون آمد، زنان را مشغول شکستن قلیانهای سلطنتی دید.

حضرت امام خمینی رحمه الله مـی فرماید: «ایشان یک سطر نـوشت کـه تنباکو حرام است، حتی بستگان خود آن جائر هم و حرمسرای خود آن جائر هم ترتیب اثر دادند به آن فتوا و قلیانها را شکستند. دربعضی جاها تنباکوهائی که قیمت زیاد داشت در میدان آوردند و آتش زدند و شـکست دادند آن قرارداد و لغو شد قرارداد. یک همچو چیزی را اینها دیدند که یک روحانی پیر مرد در کنج یک دهی از دهات عراق (سامره) یک کلمه می نویسد و یک ملت قیام می کند و قراردادی که مـابین شـاه جائر و انگلیسیها بوده است به هم می زند و یک قدرت این طوری دارد روحانیت»[4]

بعد از صدور فتوا، شاه و عوامل استعمارگران به تکاپو افتاده و به دنبال راه چاره ای مـی گشتند. جـلسات متعدد و تهدیدهای بسیار و پیشنهاد رشوه و هدیه از طرف دربار به علما سودی نبخشید و آنان را به نادیده گرفتن فتوای مرجع تقلید وادار نکرد. بالاخره جمعیت مؤمن با اجتماع در مسجد بزرگ بازار تـهران (مـسجد امام) به طرف دربار حرکت کرد و عده ای در اثر تیراندازی عوامل شاه به شهادت رسیدند.

قلیانها شکسته شد و استعمال و خرید و فروش تنباکو و توتون به وضع مخاطره آمیزی افتاد و فشار بیش از حـد مـلت مـسلمان ایران دولت ناصری را وادار به لغو قـرارداد بـا کـمپانی رژی کرد. به این ترتیب بود که نقشه گسترده استعمارگران انگلیس برای تسلط بر ایران، نقش بر آب شد و بار دیگر نـقش مـرجعیت در نـجات ملتهای مسلمان بر همگان آشکار گردید.[5]

مرجعیت و استقلال کشورها

امـام خـمینی رحمه الله با تجلیل از اقدام با شکوه میرزای شیرازی می فرماید: همیشه علما و زعمای اسلام، ملت را نصیحت و به حفظ آرامش دعـوت مـی کردند، خـیلی از زمان «میرزای بزرگ» مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازی نـگذشته است. ایشان با اینکه یک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حالی که نظرشان آرامش و اصـلاح بـود، لکـن وقتی ملاحظه کردند برای کیان اسلام خطر پیش آمده است و شـاه جـائر آن روز می خواهد به وسیله کمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیر مرد که در یک شهر کوچک نـشسته و سـیصد نـفر طلبه بیشتر دورش نبود ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت کند. مکتوبات او هم مـحفوظ اسـت. آن سـلطان گوش نمی داد و با تعبیرات سوء و بی ادبی به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شـد تـا آنـجائی که آن عالم بزرگ مجبور شد یک کلمه بگوید که استقلال [ایران] برگردد.استقلال عراق نـیز مـرهون فتوای میرزای مجاهد مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی است. [6] اگر ایـشان نـبود عـراق از بین رفته بود. بعد از اینکه دیدند عراق در معرض خطر است یک کلمه فرمودند، عـرب پشـتیبانی کردند، مطلب را برگردانید.

تمام ممالک اسلامی مرهون این طایفه هستند. اینهایند که تا بـه حـال اسـتقلال ممالک اسلامی را حفظ کرده اند. این ذخایر هستند که همیشه با نصیحت خود مردم سرکش را خـاموش کـرده اند. در عین حال روزی که ببینند اسلام در معرض خطر است، تا حد امکان کـوشش مـی کنند، اگـر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد با فرستادن اشخاص شد فَبِها؛ و اگر نشد نـاچار هـستند قـیام کنند.

اینها (مراجع تقلید) کسانی هستند که در عین حال که علاقه بـه اتـحاد و وحدت تمام طوایف مسلمین دارند، لکن تا آن حدی می توانند تأمل کنند که استقلال مملکت را در خطر نـبینند، بـه یک چیزهایی که ممکن است خود دولتها هم وارد و متوجه نباشند. اینجا شـرع تـکلیف معین فرموده است؛ چیزی نیست که عـلما بـتوانند از خـودشان بگویند. قیام، قیام قرآنی و دینی بود.

به بـنده ـ شـبی که بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیز الله، برای تنبه دولتها دعـا کـنند ـ اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت کـند. مـا دیدیم عـلما در ایـنجا تـکلیف دیگری دارند، من تصمیم آخر را ضـمن ابـتهال (دعا و مناجات و استمداد از حضرت حق) به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کـس هـم نگفتم ولکن خداوند بر دولت شاه و مـلت منت گذاشت. اگر خـدای نـکرده جسارتی به علمای تهران شـده بـود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم، اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه شـد نـمی شود با قوای مردم مقاومت کـرد»[7]

پی نوشت ها:

[1]ماهنامه کوثر، ش 18، ص 60

[2]صحیفه امام، ج 9، ص 537

[3]فقهای نامدار شیعه، شرح حال میرزای شیرازی.

[4]صحیفه امام، ج 13، ص 358.

[5]گلشن ابرار، ج 1، ص 390.

[6]مـیرزا مـحمد تقی شیرازی مـعروف بـه میرزای کوچک و میرزای مـجاهد، از مـراجع بزرگ شیعه و از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ است. او در سال 1338 ه. ق. وفات یافت. وی در جنگ جهانی اول و در مـاجرای اشـغال کشور عراق توسط قوای انگلیس، رهـبر مـبارزات مردم و عـشایر شـیعه عـراق علیه سلطه گران انـگلیسی بود. متن فرمان وی چنین بود: «مطالبه حق بر مردم عراق واجب است». در آن جنگ ـ کـه بـین دولتهای عثمانی و آلمان از یک سو و انـگلیس و فـرانسه از سـوی دیـگر بـه عراق کشیده شـده بـود ـ با صدور این فرمان جهاد توسط میرزای دوم علیه کفار انگلیسی، مسلمانان عراقی بپا خواسته و قیام کـردند.

[7]صـحیفه امـام، ج 1، صص 114 و 115، سخنرانی 11 آذر 1341.

منبع: مجله مبلغان؛اردیبهشت و خرداد 1384 - شماره 66

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط