مناجات با صاحب عزا
برچسپ ها: مناجات ، با ، عزا ، صاحب

مناجات با صاحب عزابوی سیبِ حرم از سمتِ سحر می آید |
|
| روز و شب كارِ شما گریه شده می دانم باز از دامنتان بویِ جگر می آید |
|
| كاشكی قدر بدانیم جوانی ها را زود بر شاخه در این فصل ثمر می آید |
|
| تا نشستیم در این حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شكسته به كمر می آید |
|
| روزها سایه نشینِ قَدمش خورشید است هر كه در سایه ی این بیرق اگر می آید |
|
| می رسد جمعه ای و پیشِ تو دم می گیریم عاقبت غربتِ این جمع به سر می آید |
|
| تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه ی ما مادرِ سینه زنان زود ز در می آید |
|
| كفنم پیرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می آید |
|
| علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ دیوانه خبر می آید |
حسن لطفی
***
